چرا این‌قدر می‌ترسم طرف مقابلم ترکم کنه؟

1404/9/25 نویسنده: حشمتی
Fear-of-leaving

فرض کن نشستی روی مبل، گوشی دستته و منتظری پیامش بیاد. ده دقیقه گذشته، نیم ساعت، حالا یک ساعت. دلت شور می‌زنه. فکر می‌کنی: "چی شد؟ شاید خسته شده ازم. شاید یکی دیگه پیدا کرده." قلبِت تند می‌زنه، دستات سرد می‌شه، و یهو همه چیز سیاه به نظر می‌رسه. انگار دنیا داره تموم می‌شه. این حس رو می‌شناسی؟ اون ترس عمیق که طرف مقابلت یه روزی پاشو می‌ذاره و می‌ره، و تو می‌مونی با یه خالی بزرگ تو سینه‌ت. اگر این کلمات انگار از ذهن خودت اومدن بیرون، بدون که تنها نیستی. خیلی‌ها اینو تجربه کردن، و من هم اینجا هستم تا باهات حرف بزنم در موردش. نه برای اینکه بگم "مشکل داری"، بلکه برای اینکه بفهمیم چی داره اتفاق می‌افته، و چطور می‌تونیم ازش عبور کنیم.

بذار ساده بگم: این مقاله برای کسایی مثل توئه که شب‌ها بیدار می‌مونن و سناریوهای بدترین حالت رو تصور می‌کنن. می‌خوام کمک کنم بفهمی این ترس از ترک شدن از کجا می‌آد، چطور زندگی‌تو تحت تاثیر قرار می‌ده، و مهم‌تر از همه، چطور می‌تونی باهاش کنار بیای. بدون قضاوت، بدون سرزنش. فقط حرف‌های واقعی، مثل دو تا دوست که روبه‌رو نشستن و چای می‌خورن.


این ترس دقیقاً چیه؟


اصل ماجرا اینه که ترس از دست دادن آدما تو روابط، یه چیز طبیعیه. همه‌مون یه ذره‌شو داریم. مثلاً وقتی کسی که دوسش داریم مریض می‌شه، یا سفر می‌ره، نگران می‌شیم. این ترس طبیعی کمک می‌کنه روابط‌مون رو قوی‌تر کنیم – باعث می‌شه بیشتر مراقبت کنیم، بیشتر حرف بزنیم. اما ترس از ترک شدن که ازش حرف می‌زنیم، فرق داره. این یکی بیمارگونه‌ست، چون مثل یه سایه همیشه همراهته. نه فقط وقتی مشکلی هست، بلکه حتی وقتی همه چیز خوبه.

احتمالاً اینو تجربه کردی: رابطه‌ت تازه شروع شده، همه چیز عالیه، اما تو مدام فکر می‌کنی "این نمی‌مونه. یه روزی می‌ره." این ترس ریشه در اضطراب در رابطه داره، جایی که ذهنت همیشه در حال پیش‌بینی فاجعه‌ست. روانشناسا بهش می‌گن "ترس از رهاشدگی" یا Abandonment Fear. نه اینکه بخوام برچسب بزنم، اما فهمیدن اسمش کمک می‌کنه ببینی این یه الگوی روانی‌ست، نه یه نقص شخصیتی. تفاوتش با ترس معمولی اینه که این یکی کنترل‌کننده‌ست. باعث می‌شه رفتارهایت تغییر کنه، و گاهی رابطه رو خراب کنه. مثلاً یه نفر عادی ممکنه بگه "دلم براش تنگ شده"، اما کسی با این ترس می‌گه "اگر برنگرده چی؟"

این ترس معمولاً با وابستگی عاطفی همراهه. وابستگی که باعث می‌شه احساس کنی بدون اون آدم، هیچی نیستی. انگار هویتت به بودنش گره خورده. و اینجاست که اضطراب وارد می‌شه – یه چرخه که هر روز قوی‌تر می‌شه.

 ریشه‌های پنهان ترس از ترک شدن


حالا بیایم عمیق‌تر بریم. این ترس از هوا نیومده. معمولاً از گذشته‌ت ریشه می‌گیره، جایی که احساس امنیت نکردی. روانشناسا حرف از "سبک‌های دلبستگی" می‌زنن، که از کودکی شکل می‌گیره. اگر والدهایت همیشه کنارِت بودن، حمایت‌کننده و گرم، احتمالاً سبک دلبستگی امن داری – راحت اعتماد می‌کنی و ترس کمتری از ترک شدن داری. اما اگر یکی از والدا همیشه غایب بود، یا سرد و غیرقابل پیش‌بینی، ممکنه سبک دلبستگی ناایمن داشته باشی. این ناایمن بودن باعث می‌شه همیشه منتظر باشی که آدما برن.

فرض کن کودکی‌ت رو: مامان یا بابا همیشه سرکار بودن، یا دعوا می‌کردن و یکی‌شون می‌رفت بیرون. تو کوچولو بودی، نمی‌فهمیدی چرا، اما احساس می‌کردی "من کافی نیستم که بمونن." این تجربه طرد یا رهاشدگی در کودکی، مثل یه زخم پنهان می‌مونه. بزرگ که می‌شی، هر رابطه‌ای این زخم رو فعال می‌کنه. مثلاً یکی از مراجعینم می‌گفت: "پدرم وقتی ۵ ساله بودم رفت، و حالا هر وقت دوست‌پسرم دیر می‌آد خونه، احساس می‌کنم داره تکرار می‌شه."

رابطه‌های قبلی هم نقش دارن. اگر قبلاً کسی خیانت کرده یا ناگهانی رفته، ذهنت یاد می‌گیره که "همه آدما همینن." این تجربه‌های آسیب‌زا، مثل تراما، باعث می‌شن ترس از رها شدن عمیق‌تر بشه. حتی اگر والدا خوبت بودن، اما یه رابطه سمی در بزرگسالی می‌تونه این ترس رو بیدار کنه. اصل حرف اینه: این ترس درباره ضعف تو نیست، بلکه درباره درس‌هایی که زندگی بهت داده – درس‌هایی که می‌شه عوض کرد.

گاهی هم ریشه‌ها ژنتیکی یا بیولوژیکی‌ان. بعضی آدما حساس‌تر به استرس هستن، و هورمون‌هایی مثل کورتیزول باعث می‌شن اضطراب در رابطه بیشتر بشه. اما بیشتر وقت‌ها، ترکیبی از کودکی و تجربیات بعدی‌ست. بدون که فهمیدن این ریشه‌ها، اولین قدم برای رهایی‌ست. نه برای اینکه گذشته‌تو سرزنش کنی، بلکه برای اینکه بگی "آها، این از اونجا اومده."

 این ترس چطور خودش رو نشون می‌ده؟


این ترس ساکت نمی‌شینه. خودش رو در رفتارهایت نشون می‌ده، و گاهی بدون اینکه بفهمی، رابطه‌تو تحت تاثیر قرار می‌ده. مثلاً اضطراب وقتی پیام دیر جواب داده می‌شه: "چرا آنلاینه اما جواب نمیده؟ حتماً داره با یکی دیگه حرف می‌زنه." این اضطراب فیزیکی‌ست – دلشوره، بی‌خوابی، حتی سردرد.

کنترل‌گری در رابطه یکی دیگه از نشونه‌هاست. چک کردن گوشی، پرسیدن مدام "کجایی؟ چیکار می‌کنی؟" نه چون حسودی، بلکه چون ترس داری از دستش بدی. حساسیت بیش از حد هم هست: یه حرف ساده رو بزرگ می‌کنی، فکر می‌کنی "این یعنی می‌خواد بره." گاهی برعکس عمل می‌کنی – چسبندگی عاطفی، یعنی همیشه می‌خوای کنارش باشی، یا حتی تست کردن طرف مقابل: "اگر واقعاً دوسم داری، این کارو کن." این رفتارها از وابستگی عاطفی می‌آن، جایی که احساس می‌کنی بدون اون، نابود می‌شی.

یکی از مراجعینم تعریف می‌کرد: "هر وقت شوهرم می‌ره سفر کاری، من شب‌ها نمی‌خوابم. مدام زنگ می‌زنم، و بعد دعوا می‌شه." این نشونه‌ها رو می‌بینی؟ اونا راهی‌ان که ذهنت سعی می‌کنه امنیت بسازه، اما معمولاً برعکس عمل می‌کنن.

 چرا هرچقدر بیشتر می‌ترسم، رابطه بدتر می‌شه؟


اینجا چرخه خطرناکه. ترس از ترک شدن شروع می‌کنه، بعد کنترل‌گری می‌آد، طرف مقابل احساس خفگی می‌کنه و فاصله می‌گیره، و این فاصله ترس تو رو بیشتر می‌کنه. انگار یه حلقه بسته.

بذار مثال بزنم: فرض کن رابطه‌ت خوبه، اما تو می‌ترسی. شروع می‌کنی به چک کردن، و شریکت می‌گه "چرا اینقدر شک داری؟" احساس می‌کنه اعتماد نداری، پس کمتر حرف می‌زنه. تو این فاصله رو می‌بینی و فکر می‌کنی "دیدی؟ داره می‌ره." ترس بیشتر می‌شه، کنترل بیشتر، و چرخه ادامه داره. در نهایت، رابطه واقعاً ممکنه تموم بشه – نه چون شریکت می‌خواست بره، بلکه چون ترس تو فشار آورد.

این چرخه از اضطراب در رابطه می‌آد. روانشناسا می‌گن این یه الگوی خودتاییدکننده‌ست: ذهنت شواهد رو جوری تفسیر می‌کنه که ترسشو ثابت کنه. مثلاً اگر دیر جواب بده، نه چون مشغول بوده، بلکه چون "دیگه دوسم نداره." و این وابستگی عاطفی رو قوی‌تر می‌کنه، چون احساس می‌کنی فقط اون می‌تونه این ترس رو کم کنه – اما در واقع، برعکس.

اصل ماجرا اینه: این چرخه رو می‌شه شکست. با آگاهی شروع می‌شه، که ببینی داره اتفاق می‌افته.

 این ترس درباره تو چی می‌گه؟


نه، این ترس نمی‌گه تو "خرابی" یا "ناقصی". برعکس، نشون‌دهنده نیازهای عمیقته – نیاز به امنیت، دیده شدن، و ارزشمندی. همه‌مون این نیازها رو داریم، اما تو کودکی یا تجربیات، یاد نگرفتی چطور خودت برآوردشون کنی. پس به دیگران وابسته می‌شی.

این ترس می‌گه تو حساس و عمیقی، که روابط برات مهمن. اما هم‌زمان، دعوتیه برای کار درونی. نه سرزنش، بلکه فرصتی برای رشد. مثلاً اگر ترس از رها شدن داری، یعنی نیاز داری یاد بگیری خودت رو دوست داشته باشی، بدون نیاز به تایید دیگران.

بدون که این درباره ضعفت نیست، بلکه درباره قدرت پنهانت – قدرتی که می‌تونی بیدارش کنی.

 فرق عشق با وابستگی عاطفی


عشق واقعی آزادکننده‌ست، وابستگی زندانی‌کننده. عشق می‌گه "دوست دارم کنارم باشی، اما بدون تو هم خوبم." وابستگی می‌گه "بدون تو نمی‌تونم زندگی کنم." مثال واقعی: فرض کن دو تا زوج. یکی‌شون عشق دارن: وقتی یکی سفر می‌ره، دلتنگ می‌شن اما زندگی‌شون ادامه داره. اون یکی وابسته‌ست: سفر می‌شه کابوس، زنگ‌های مدام، و دعوا.

عشق بر پایه اعتماد ساخته می‌شه، وابستگی عاطفی بر پایه ترس. در عشق، فضا می‌دی به همدیگه برای رشد، در وابستگی، می‌چسبونی چون می‌ترسی. احتمالاً اینو تجربه کردی: وقتی وابسته‌ای، خوشی رابطه کم می‌شه، چون همیشه نگرانِی.

فرقشون رو بفهمی، کمک می‌کنه رابطه‌های سالم‌تر بسازی.

 آیا این ترس قابل درمانه؟


بله، صد در صد. این ترس قابل درمان و حل شدنه. خیلی‌ها ازش عبور کردن، و تو هم می‌تونی. نقش آگاهی مهمه – همین که داری این مقاله رو می‌خونی، یعنی شروع کردی. کار درونی، مثل بررسی گذشته و تغییر الگوها، کلیده.

کوچینگ و همراهی تخصصی کمک بزرگیه. نه اینکه بگم حتماً نیاز داری، اما گاهی یه راهنما کمک می‌کنه سریع‌تر برسی. واقع‌گرایانه بگم: ممکنه زمان ببره، اما امیدبخشه چون تغییرات واقعی اتفاق می‌افته.

 چطور می‌شه از این ترس عبور کرد؟


حالا عملی‌ش کنیم. تمرین‌های ساده ذهنی: هر روز بنویس چی باعث ترست می‌شه. مثلاً "امروز ترسیدم چون دیر جواب داد." بعد بپرس "این ترس واقعی‌ست یا از گذشته‌م می‌آد؟"

تغییر گفت‌وگوی درونی: به جای "من کافی نیستم"، بگو "من ارزشمندم، با یا بدون اون." تکرار کن تا باور کنی.

ساخت امنیت عاطفی از درون: فعالیت‌هایی که خودت رو خوشحال کنه – ورزش، مدیتیشن، وقت با دوستان. مثلاً یه تمرین: هر شب سه تا چیز خوب در مورد خودت بنویس.

اگر عمیق‌تره، کوچینگ روابط کمک می‌کنه الگوها رو بشکنی.
اگر احساس می‌کنی این ترس‌ها دیگه دارن زندگی‌تو سخت می‌کنن – چه ترس از ترک شدن، چه فوبیاهای عمیق‌تر که ریشه در گذشته دارن – و می‌خوای واقعاً ازشون رها بشی، بدون که کمک گرفتن یه قدم شجاعانه‌ست. نه ضعف، بلکه سرمایه‌گذاری روی خودته.

من، امیر سولاری، جلسات خصوصی کوچینگ روابط عاطفی و فردی دارم که دقیقاً برای این موقعیت‌ها طراحی شدن – جایی که با هم عمیق‌تر می‌ریم تو ریشه‌ها، الگوها رو می‌شکنیم و امنیت درونی‌تو می‌سازیم. خیلی‌ها بعد از چند جلسه احساس کردن که اون وزن سنگین از رو شونه‌شون برداشته شده.

علاوه بر این، می‌تونی از تست فوبیا و ترس‌های عاطفی رایگان سایت استفاده کنی. این تست کمک می‌کنه بهتر بفهمی عمق این ترس‌ها چقدره و از کجا میان – یه نقطه شروع عالی و بدون تعهد.

و البته دوره‌های آموزشی‌ام هم هستن – مثل دوره‌های آنلاین در مورد روابط سالم، مدیریت وابستگی عاطفی، رهایی از فوبیاها و تکنیک‌های عملی برای عبور از ترس‌های قدیمی. این دوره‌ها گام به گام همراهت میان، با تمرین‌های واقعی که تو خونه می‌تونی انجام بدی.

اگر آماده‌ای که این تغییر رو شروع کنی، بیا تو سایت amirsolari.ir تست فوبیا رو امتحان کن، یه جلسه خصوصی رزرو کن یا دوره‌ها رو چک کن. منتظرتم – چون می‌دونم که تو می‌تونی رابطه‌ای داشته باشی که پر از آرامش و اعتماد باشه، نه ترس. فقط یه قدم کافیه.

 جمع‌بندی


پس، این ترس از ترک شدن بخشی از تجربیاتته، نه همه وجودت. قابل فهمه، چون از جایی می‌آد که درد داشتی. اما می‌شه ازش عبور کرد – با مهربانی به خودت، و شاید کمک گرفتن. اگر احساس کردی نیاز به حرف زدن داری، سایت امیر سولاری جلسات تخصصی کوچینگ روابط داره که می‌تونه همراهت باشه. بدون فشار، فقط بدون که راه‌هایی هست. تو قوی‌تری از این ترس، و زندگی بهتری منتظرته.

دیدگاه‌ها

0 دیدگاه